این بار نوبت من شد که واسش یه طرح شابلون بکشم. باید با شابلون پرنده یه طرح میزدم.
مدلهایی که کشیده بودم رو باز کردم و یکی رو انتخاب کردم. یه پرنده روی یه گنبد. حس خوبی داشت.
وقتی مدل رو به لیلا نشون داده بودم یاد کارتون کلاغی افتاد که روی گنبدها میچرخید و پرهاشو نقاشی میکرد!
اتفاقا منم به یادش افتاده بودم.
خلاصه دفتر نقاشیه امیرحسین رو کشیدم جلوم و شروع کردم.
اولین گنبد رو که کشیدم گفت: خاله! این چیه؟
- چی چیه خاله؟
به یکی از گنبدها اشاره کرد: این!
- این گنبده خاله
- گنبد چیه؟
با خودم گفتم: حالا من چجوری بهچه کلاس اولی حالی کنم گنبد چیه؟ اصلا مگه میشه ندونه؟ باید بهش نشونه بدم.
ادامه مطلب
درباره این سایت